كتاب زاد المسافرين / |
Other editions - View all
Common terms and phrases
آب آتش آفرینش آمد آمدن آنچه آنگاه آید که آیه اجزای اجسام ازین است که اگر الهی اند اندر این اوست ایشان این عالم این قول اینکه با باز باشد که بدان بدانچه بدو بدین بذات بلکه بود بهر آنکه بی بیان بیرون پدید پذیرفتن پس پیش تا تر ترکیب جز جسد جسم جسمی جوهر چنانکه چنین چون چیز چیزی حاصل حال حرکت حیوان خاک خدای خدایتعالی خویش درست دلیل دو دیگر روا زمان سخن سوی شد شدن شود صانع صورت صورتها طبایع ظاهر عقل علت علم فاعل فعل قدیم قوت کتاب کردن کرده کسی کلی کند که اندر که او که این که مر او گفتند گفتیم گوئیم که گوید لازم لذت ما محال مر این مردم مرکز معنی مکان موجود می میان نا نبات نباشد نفس نوشته نه نهایت نیز نیست واجب وجود هر هست هم همه همی هوا هیولی یا یعنی یک یکدیگر یکی